{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
من زاده ی رویاهای توام به تو اندیشیدم و آفریده شدم
گاهی دوست داشتن آدم ها درد دارد دردش این است که کسی حرف دلت را نمی فهمد…!
موســیقی دلنــوازی ست دستهـــای ِتو وقــتِ نوازش موهـــایِ من.
حضور هیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست خداوند در هر حضوری رازی نهان کرده برای کمال ما خوشا آن روز که دریابیم راز این حضور را
مثل گنجشک کوچکی هستم خسته از حوضهای نقاشی، میشود آسمان من باشی؟
می روی و من پشت سرت آب نمی ریزم وقتی هوای رفتن داری دریا را هم به پایت بریزم برنمی گردی
من یک جای دنیا خیلی خوشبختم در چارچوب قاب عکس دونفرهمان!
نه مژده ای نه مسیحا نفسی و نه آمدنی! این شد که به فال بی اعتقادم!
شماره عوضی نبود … صدا اشتباه نبود … صدا همان صدا بود … چیزی دیگر انگار عوض شده بود … چیزی شبیه دل …
خسته ام از شبهایی که می آیند ُو عطر تو را برخواب هایم نمی پاشند
گاهی تنهایی آواز غمگین پرنده ای است که هر روز جفتش را می خواند و نمی داند که آخرین بازمانده از نسل خویش است!
هیچ وقت نباید به اجبار خندید ! گاهی بــاید تا نهایت آرامش گــریه کرد … لبخـــــند بعد از گریه ؛ از رنگــــین کمــــآن بعد از بـــآران هم زیبـــاتره …
چه رسم تلخی است ! تو بی خبر از من و تمام من درگیر تو
خدایا این “قسمت” رو کجا فرستادی که هر وقت نوبت من میشه ، میگن “نیست” ؟
کاش تو زندگی هم مثل فوتبال وقتی زمین می خوری و از درد به خودت میپیچی داور میومد از آدم میپرسید میتونی ادامه بدی ؟
کاش میدانستم چه کسی این سرنوشت را برایم بافته آنوقت به او میگفتم یقه را آنقدر تنگ بافته ای که بغضهایم را نمیتوانم فرو بدهم !
من زاده ی رویاهای توام به تو اندیشیدم و آفریده شدم
گاهی دوست داشتن آدم ها درد دارد دردش این است که کسی حرف دلت را نمی فهمد…!
موســیقی دلنــوازی ست دستهـــای ِتو وقــتِ نوازش موهـــایِ من.
حضور هیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست خداوند در هر حضوری رازی نهان کرده برای کمال ما خوشا آن روز که دریابیم راز این حضور را
مثل گنجشک کوچکی هستم خسته از حوضهای نقاشی، میشود آسمان من باشی؟
می روی و من پشت سرت آب نمی ریزم وقتی هوای رفتن داری دریا را هم به پایت بریزم برنمی گردی
من یک جای دنیا خیلی خوشبختم در چارچوب قاب عکس دونفرهمان!
نه مژده ای نه مسیحا نفسی و نه آمدنی! این شد که به فال بی اعتقادم!
شماره عوضی نبود … صدا اشتباه نبود … صدا همان صدا بود … چیزی دیگر انگار عوض شده بود … چیزی شبیه دل …
خسته ام از شبهایی که می آیند ُو عطر تو را برخواب هایم نمی پاشند
گاهی تنهایی آواز غمگین پرنده ای است که هر روز جفتش را می خواند و نمی داند که آخرین بازمانده از نسل خویش است!
هیچ وقت نباید به اجبار خندید ! گاهی بــاید تا نهایت آرامش گــریه کرد … لبخـــــند بعد از گریه ؛ از رنگــــین کمــــآن بعد از بـــآران هم زیبـــاتره …
چه رسم تلخی است ! تو بی خبر از من و تمام من درگیر تو
خدایا این “قسمت” رو کجا فرستادی که هر وقت نوبت من میشه ، میگن “نیست” ؟
کاش تو زندگی هم مثل فوتبال وقتی زمین می خوری و از درد به خودت میپیچی داور میومد از آدم میپرسید میتونی ادامه بدی ؟
کاش میدانستم چه کسی این سرنوشت را برایم بافته آنوقت به او میگفتم یقه را آنقدر تنگ بافته ای که بغضهایم را نمیتوانم فرو بدهم !
{{::'controllers.mainSite.SmsBankNikSmsAllPatern' | translate}}